ارغوان حمسی: نخستین دختر نابینای فارغ‌التحصیل از هنرستان موسیقی: Arghavan Hamsi: The first blind girl to graduate from the Conservatory of Music

به مناسبت روز جهانی معلولان پای صحبت‌های نخستین دختر نابینای فارغ‌التحصیل از هنرستان موسیقی نشستیم, ,
کاش به ما اعتماد کنند
نخستین دختر نابینای فارغ‌التحصیل از هنرستان موسیقی دختران است که توانست باساز تخصصی سنتور وارد این هنرستان شود. خرداد ۱۳۷۱ به دنیا آمده و از همان کودکی به موسیقی علاقه داشته است.

منبع: همشهری آنلاین – معصومه حق‌جو:  

نخستین دختر نابینای فارغ‌التحصیل از هنرستان موسیقی دختران است که توانست باساز تخصصی سنتور وارد این هنرستان شود. خرداد ۱۳۷۱ به دنیا آمده و از همان کودکی به موسیقی علاقه داشته است. نابینایی مادرزاد اجازه نمی‌داد از چشم‌هایش برای خواندن نت‌ استفاده کند، اما او از گوش‌هایش برای شنیدن ضرباهنگ و ریتم کمک گرفت و توانست شنیده‌هایش را روی کیبورد اجرا کند. دوران دبستان با نت‌خوانی آشنا شد و در ۹سالگی آموختن پیانو را آغاز کرد.
بعد از یادگیری تئوری موسیقی و زمانی که ۱۲ ساله بود به سمت یادگیری گیتار رفت. ارغوان حمسی در حال حاضر فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشدساز سنتی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او در حال حاضر در انجمن علمی و آفرینش‌های هنری معلولان ایران در منطقه ۶ هم عضویت دارد. این دختر بااراده طی این سال‌ها در جشنواره‌های متعددی شرکت کرده و مقام آورده است. با او درباره فعالیت‌های هنری‌اش گپ‌وگفتی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.
 علاقه به فعالیت‌های هنری از چه زمانی در شما شکل گرفت؟
از کودکی به واسطه نابینایی، بیشتر از افراد عادی تحت تأثیر صداها و آواها بودم. در واقع، گوش من به صداها و آواها حساس بود. پدرم نخستین کسی بود که این موضوع را کشف کرد. همان سال‌ها یک ارگ کوچک برایم خرید و انگیزه‌ای شد تا آهنگ‌هایی را که از رادیو یا تلویزیون می‌شنیدم به دقت اجرا کنم. تمام این سال‌ها موسیقی را از خودم جدا نکردم و نواختن پیانو، گیتار، سه‌تار و تنبک را هم یاد گرفتم.
 شما را به‌عنوان نخستین نابینای فارغ‌التحصیل از هنرستان موسیقی ‌می‌شناسند. چطور وارد هنرستان موسیقی دختران شدید؟
سال ۱۳۸۴ با ورود من به هنرستان مخالفت کردند. برای ورود به هنرستان باید از اول راهنمایی وارد می‌شدم. بهانه آنها نابینایی من بود. افرادی همچون مرحوم رضایی، داود جعفری و آقای فیضی به‌عنوان کارشناس از سازمان کودکان استثنایی با من به هنرستان موسیقی آمدند. سرانجام موفق شدیم در جلسه شورای هنرستان آنها را راضی کنیم. در هنرستان موسیقی چون بایدساز دیگری انتخاب می‌کردم به پیشنهاد پدرم و علاقه خودم‌ساز سنتور را انتخاب کردم.

 از آنجا که‌ساز سنتور نیاز به دیدن مضراب و نت‌خوانی دارد، چطور از پس یادگیری این‌ساز برآمدید؟

منابع مکتوب برای من به‌عنوان نابینا وجود نداشت و مجبور بودم همه‌چیز را شنیداری یاد بگیرم. به همین دلیل، یادگیری‌ساز برای من سخت بود، اما باساز ارتباط گرفتم و موفق شدم. هنوز هم امکانی برای نابینایان در این زمینه فراهم نشده است.

 زمان تحصیل با چه مشکلاتی مواجه بودید؟

چون نمی‌توانستم مثل بقیه همسالانم کتاب بخوانم، همکلاسی‌ها و گاهی پدر و مادرم کتاب‌ها و نت‌های موسیقی را برایم می‌خواندند. بعدها که قصد داشتم به دانشگاه بروم هم با مشکلات بسیاری مواجه بودم چون کتاب‌های کنکور هنر برای من به‌عنوان یک نابینا وجود نداشت، نه کتاب گویا و نه کتابی با خط بریل. در هر حال، بعد از تلاش‌های مستمر دانشجو شدم و پس از گرفتن مدرک کاردانی به دانشگاه هنر رفتم. مدرک کارشناسی‌ام را هم از همان دانشگاه دریافت کردم. به‌تازگی در مقطع کارشناسی ارشد هم در رشته نوازندگی‌ساز ایرانی فارغ‌التحصیل شده‌ام. همیشه دلم می‌خواست دکترای موسیقی بخوانم، اما مقطع دکترای این رشته، در کشور ما وجود ندارد. به همین دلیل، برای ادامه تحصیل در خارج از کشور اقدام کرده‌ام، اما نتوانسته‌ام پذیرش بگیرم.

 بعد از ورود به هنرستان در جشنواره‌های مختلفی حضور داشتید. از این جشنواره‌ها و مقام‌هایی که به دست آوردید، بگویید.

جشنواره دانش‌آموزی «آوای مهر» نخستین جشنواره‌ای بود که سال ۱۳۸۶ در آن شرکت کردم و نوازنده برتر شدم. سال بعد از آن در جشنواره «معلولان مهرآوا» هم مقام نخست کشوری نوازندگی سنتور را کسب کردم. سال ۱۳۸۹ اجرای جنبی در جشنواره بین‌المللی فجر را برعهده داشتم، البته آن سال اجرا رقابتی نبود. در جشنواره «شمسه ۱» که سال ۱۳۹۰ برگزار شد هم جایزه ویژه گرفتم.
سال ۱۳۹۱ در دومین جشنواره نابینایان «صدای سپیده» در بخش‌ساز ایرانی به‌صورت مشترک با آقای مهدی الساق مقام نخست را کسب کردیم. در همان جشنواره از گروه ارغوان که یک گروه پاپ است به‌عنوان یکی از گروه‌های ویژه در جشنواره شمسه شهرداری تهران تقدیر و به‌عنوان گروه سوم انتخاب شدیم. البته ناگفته نماند که سرپرستی گروه ارغوان را هم که همه نوازندگان آن نابینا هستند برعهده دارم. در این سال در جشنواره «شمسه ۲» هم گروه ما و گروه سنتورنوازان که یکی از نوازندگانش بودم، تقدیر شد. ۴ سال بعد در فستیوال موسیقی معلولان که در کشور هند برگزار می‌شد تک‌نوازی کردم. اجرای برنامه در فستیوال معلولان در کشور تونس، با گروه نوای جم هم آخرین برنامه‌ای بود که در آن شرکت کردم.

 در حال حاضر به چه‌کاری مشغولید؟

شیوع کرونا باعث شده هیچ اجرایی نداشته باشم، بنابراین تدریس را هم به نابینایان و بینایان به‌صورت آنلاین دنبال می‌کنم. با توجه به اینکه قبلاً توضیحاتی در مورد نت‌ها به من داده شده، نت‌ها را بلدم و هنرجوها را به کتاب‌های نت‌خوانی ارجاع می‌دهم. با توجه به توضیح من و کتاب‌هایی که دارند، آموزش می‌بینند. زمانی که هنرجوی حضوری داشتم هم با لپ‌تاپ و نرم‌افزار نت‌ها را به هنرجوها نشان می‌دادم تا اشتباهی پیش نیاید.

 به نظر شما شهرداری چه اقداماتی باید برای نابینایان انجام بدهد؟

مناسب‌سازی معابر در اولویت شهرداری باشد. مناسب‌سازی نشدن همه معابر عمومی و بانک‌ها و… نابینایان را با مشکل مواجه کرده و تردد در اکثر مکان‌ها، اصلاً مقدور نیست. در مواردی هم که مناسب‌سازی انجام شده، سنگفرشی که مخصوص نابینایان جاگذاری شده به جای اینکه ما را در مسیر مستقیم و بدون مانع قرار بدهد، ما را با داربست و تیرهای برق مواجه می‌کند.
این را هم بگویم که خیلی دوست دارم شهرداری منطقه کتابخانه‌ای با کتاب‌های گویا و خط بریل احداث می‌کرد تا ما هم بتوانیم مثل دیگر افراد صاحب کتابخانه مخصوص خود باشیم.
علاوه بر این، کاش شهرداری‌ها با به کارگیری هنرمندان معلول در فرهنگسراها برای تدریس رشته‌های هنری از ما حمایت کنند. قبلاً به یکی از فرهنگسراها مراجعه کردم و حتی برای تدریس امتحان دادم و بعد از تشویق و تأیید گفتند عالی می‌نوازید، ولی نمی‌توانیم در فرهنگسرا برای تدریس‌ساز از شما استفاده کنیم. چرا من نباید هنرم را به افراد عادی آموزش بدهم؟ چرا با وجود جایگاه‌های شغلی مثل تدریس برای معلولان در فرهنگسراها ما را به‌عنوان آموزش‌دهنده نمی‌پذیرند؟ کاش شهرداری به ما اعتماد کند.

دختر نابینایی که دکترای علوم سیاسی می‌خواند: A blind girl studying for a doctorate in political science

نخستین زن نابینای بلوچ هستم که مدرک دکترا گرفته‌ام زنان نابینا را مثل عقب‌مانده‌های‌ذهنی می‌دیدند و حق تحصیل برای‌شان قایل نبودند. سنت‌های غلط گذشته اجازه نمی‌داد با من مثل یک دختر عادی برخورد کنند.
منبع =روزنامه شهروند – آوا  فوشریان:
صدایش آرامش عجیبی دارد. آن‌قدر با انرژی صحبت می‌کند که گویی در تمام مدت گفت‌وگو لبخندی دایمی بر صورتش نقش بسته. شاید لبخند رضایت از موفقیت‌هایی که تاکنون به دست آورده و شاید لبخندی به نشانه امیدواری. امیدواری از به سرانجام رسیدن فکر‌های بزرگی که برای آینده در سر دارد و کارهای مهمی که برای زادگاهش چابهار می‌خواهد انجام دهد. سیما رئیسی ٣٠ ساله از دختران موفق ایرانی است که با وجود بیماری چشمی و درنهایت از دست دادن بینایی‌، تا مقطع دکترای علوم‌سیاسی ادامه تحصیل داده و حالا یکی از زنان تأثیرگذار استان سیستان‌وبلوچستان است.
استانی که بیشترین آمار بی‌سوادی را دارد و درس خواندن زنان هم در آن با مشکلات زیادی همراه است. تأثیرگذاری او نه فقط به‌خاطر ادامه تحصیل تا مقطع دکترا، نه فقط به‌خاطر فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی در حوزه زنان و معلولان و نه فقط به دلیل نابینا بودنش است، بلکه روحیه شکست‌ناپذیر و سرسختی مدامی که برای رسیدن به اهدافش دارد، داستان زندگی او را خواندنی کرده است.
سرسختی مدام برای کنار زدن طعنه‌ها و نباید‌ها، برای نادیده گرفتن تمام کسانی که بینا بودند، اما موفقیت را از او دور می‌دیدند و برای رسیدن به جایگاهی که حالا تحسین همگان را با خود به همراه دارد. در این گفت‌وگو با او درباره زندگی ٣٠ساله پرفرازونشیبش صحبت کردیم و از برنامه‌هایی که برای آینده دارد، پرسیده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 چشم و چراغ چابهار

شاید نخستین سوالی که در ذهن همه شکل می‌گیرد این است که شما با وجود از دست دادن بینایی چطور موفق به ادامه تحصیل شدید؟
من از بدو تولد دچار بیماری آب سیاه چشمی بودم. این بیماری به دلیل بالارفتن فشار داخل چشم ایجاد می‌شود و باعث لرزش و تکان خوردن دایمی چشم‌ها می‌شود. ضعف عملکرد چشم‌هایم باعث شده بود نتوانم درس‌ها را یاد بگیرم و در همان کلاس اول بود که معلم‌ها نتوانستند به من خواندن و نوشتن یاد دهند.
تا آن زمان هم کسی مشابه با شرایط من به مدرسه نیامده بود و معلم‌ها در این زمینه هیچ اطلاعی نداشتند؛ به این دلیل ‌که در منطقه ما نابینایان را مثل عقب‌مانده‌های‌ذهنی می‌دانند و حق تحصیل را برای‌شان قایل نیستند، خصوصا زمانی که من بچه بودم این فرهنگ بیشتر از الان وجود داشت. معلم‌ها هم به‌خاطر تأثیر همین فرهنگ من را عقب‌مانده می‌دانستند و به پدر و مادرم می‌گفتند که دخترتان را به مدرسه استثنایی‌ها ببرید.

چند‌سال در مدرسه استثنایی درس خواندید؟

سه‌سال نخست دبستان را در مدرسه استثنایی گذراندم، اما خوشبختانه آن زمان کتاب‌های مدرسه عادی با مدرسه استثنایی تفاوتی نداشت. درواقع من همان درس‌های بچه‌های عادی را می‌خواندم، اما با کمک معلم دلسوزی که وقت خیلی زیادی برایم می‌گذاشت و در خانه هم معلم خصوصی‌ام شده بود.
او می‌گفت تو توانایی و هوشش را داری اما به‌خاطر ضعف چشمی‌ات باید بیشتر از دیگران تلاش کنی. حمایت‌های او باعث شد بتوانم ‌سال چهارم دبستان را در مدرسه عادی بگذرانم و بعد از آن تا پایان دوران تحصیل کنار بچه‌های عادی درس بخوانم، البته همان کلاس چهارم هم معلمم مرا به‌عنوان دانش‌آموز خود نمی‌پذیرفت. او می‌گفت کسی که سه‌سال در مدرسه استثنایی درس خوانده نمی‌تواند در کلاس من آموزش ببینید. تا این‌که یک روز مسأله ریاضی را پای تخته نوشت، من زودتر از بقیه بچه‌ها آن را حل کردم و به این ترتیب توانستم خودم را به او نشان دهم.

با توجه به این‌که بیماری‌تان مادرزادی است، از همان ابتدا بینایی‌تان چقدر بود؟

حتما شما هم افرادی را دیده‌اید که چشم‌های‌شان تکان‌های شدید و مداوم می‌خورد. این تکان‌ها روی عملکرد چشم تأثیر مستقیم دارد. درواقع مبتلایان این بیماری به میزانی که بیماری‌شان پیشرفت کرده باشد و به میزانی که فشار چشم‌های‌شان بالا باشد، قدرت بینایی‌شان متفاوت است. من هم تا حدودی این توانایی را داشتم، اما به این دلیل ‌که روند درمان دیر آغاز شد، عمق بیماری بیشتر شد، تا این‌که ‌سال دوم راهنمایی به‌خاطر بالارفتن فشار داخلی چشم‌هایم، بینایی یک چشم را به‌طور کامل از دست دادم.

نخستین بحران زندگی‌تان در این زمان شکل گرفت؟

نمی‌دانم اسم چه چیز را می‌توان بحران گذاشت. همیشه به دلیل نوع رفتار و نگاه مردم بحران‌های روحی با من همراه بود. می‌خواستم مثل بقیه زندگی کنم، اما سنت‌های غلط مرا از مسیرم دور کرده بود. سنت‌هایی که اجازه نمی‌داد دیگران با من مثل یک دختر عادی برخورد کنند. تمام دوران کودکی و نوجوانی را با این سختی‌ها گذراندم و روحیه و اعتمادبه‌نفسم را از دست داده‌ بودم. البته با تمام این مشکلات دیپلم را گرفتم و حالا باید بگویم که بحران اصلی بعد از دیپلم و زمان کنکور خودش را نشان داد.

این بحران چه بود؟

هیچ‌وقت نمی‌خواستم تسلیم شرایط بشوم، هیچ‌گاه تلاش‌کردن برایم پایان نداشت و حالا زمانی رسیده بود که با گرفتن دیپلم از نظر خیلی‌ها به آن‌جایی که باید رسیده بودم. درحالی‌که خواسته من چیز دیگری بود و به همین دلیل تمام وقت و انرژی‌ام را صرف درس خواندن برای کنکور کردم. درس خواندنی که فشار چشم‌هایم را بالاتر برد و درنهایت بینایی چشم دیگر را هم از دست دادم.

در واقع استرس کنکور به شما فشار آورده بود؟

استرس کنکور یکی از عوامل بود، اما آن اتفاق وقتی افتاد که نتایج کنکور اعلام شد و من دانشگاه سراسری قبول نشده بودم. بسیار ناراحت و آشفته بودم و به خانواده‌ام گفتم می‌خواهم تنهایی به شمال سفر کنم. مخالفت کردند که البته این مخالفت طبیعی بود، اما ناراحتی مرا بیشتر کرد. یک شب از همان روزهایی که درگیر نتیجه کنکور و مخالفت خانواده با سفر و ناراحتی‌های متعدد بودم، ناگهان فشار چشمم بشدت بالا رفت و باعث نابینایی چشم دیگرم شد.

حالا شما یک دختر ١٨ساله بودید که هیچ‌کدام از چشم‌های‌تان بینایی نداشت؟

بله. وقتی دوران راهنمایی یک چشمم نابینا شد، همیشه با خدا حرف می‌زدم و می‌‌گفتم خدایا اگر آن یکی چشم را هم از من بگیری، چه اتفاقی در زندگی‌ام می‌افتد؟‌ می‌ترسیدم در تاریکی مطلق باشم و می‌دانستم اگر به‌طور کامل نابینا شوم، دنیا برایم پایان پیدا می‌کند.

اما دنیای‌تان پایان پیدا نکرد و خیلی هم زیبا ادامه‌اش دادید!

بله. نگذاشتم که پایان پیدا کند، البته به همین سادگی‌ها هم نبود. همان روزهایی که دانشگاه قبول نشده بودم و به‌طور کامل نابینا بودم، روزهای سرگردانی من بود. روزها و شب‌ها را پشت‌سر می‌گذاشتم و فقط با خودم فکر می‌کردم که من کجای این جهان هستم؟ از زندگی چه می‌‌خواهم؟ با دو چشم نابینا چه باید کرد؟ چطور ادامه تحصیل دهم؟ و … .

چطور وارد مقطع لیسانس شدید؟

درست است که دانشگاه سراسری قبول نشده بودم، اما یک هفته بعد، نتایج دانشگاه آزاد آمد و من رشته علوم‌سیاسی دانشگاه زاهدان را قبول شده بودم. هر چند خانواده‌ام به این دلیل ‌که نگران شرایط جسمی‌ام بودند، حتی اجازه نمی‌دادند نتایج کنکور آزاد را ببینم و هر چند با رفتن من به زاهدان مخالف بودند، اما درنهایت بر سر حرف و خواسته‌ام پافشاری کردم و دانشجوی رشته علوم‌سیاسی دانشگاه زاهدان شدم.

به‌ نظر نمی‌آید خانواده‌تان از نظر فرهنگی با تحصیل دخترها مشکل داشته باشند؟

بله. خدارو شکر پدر من از افراد سرشناس چابهار است و همیشه در همه مراحل تحصیل ما را همراهی کرده است. حتی خواهر بزرگترم در هندوستان رشته داروسازی را خوانده است. درواقع ما با بخشی از سنت که مخالف تحصیل دختران بود، کنار آمده بودیم، اما هنوز نگاه‌های مردم و حرف‌هایی که پشت سرم می‌‌گفتند، عاملی بود که خانواده‌ام را برای ادامه تحصیل من در زاهدان دچار تردید کرده بود.

منظورتان از این حرف‌ها و نگاه‌ها چیست؟

حرف‌هایی که می‌‌گوید چطور یک دختر نابینا می‌تواند از پس خودش در یک شهر دیگر بربیاید. چرا باید یک دختر نابینا ادامه تحصیل دهد و همه نگاه‌های منفی‌ای که باعث شد با پشت سر گذاشتن‌شان حالا من نخستین نابینای بلوچ باشم که مدرک دکترا دارد. می‌گفتند اگر به شهر دیگری بروی برای دیگران دردسر ایجاد می‌کنی. چطور می‌خواهی با این وضع از خانواده دور شوی. حتی افراد فامیل مثل خاله و دایی هم به خانه‌مان زنگ می‌زنند و من را قسم می‌دانند که به زاهدان نروم. البته هیچ الگویی هم وجود نداشت که دیگران با استناد به آن بگویند یک نفر قبل از تو این کار را کرده، پس تو هم می‌توانی.

اما شما راهی زاهدان شدید تا خودتان الگو شوید و راه را برای بقیه باز کنید؟

بله، تا حدودی راه را باز کردم و بعد از من هم در چابهار نابینایان و معلولانی هستند که برای ادامه تحصیل انگیزه گرفته‌اند. درحال حاضر دو برادر دوقلو را داریم که هر دو نابینا هستند و در مقطع لیسانس درس می‌خوانند، اما هنوز دخترهای چابهار با آن نگاه سنتی و غلط درگیر هستند.

این نگاه‌ها درباره شما هم هنوز وجود دارد؟

بله، حتی درباره من هم که توانایی‌هایم را اثبات کردم، وجود دارد. هنوز هم هستند کسانی که وقتی من را می‌بینند به پدر و مادرم می‌گویند چطور به دخترتان اجازه تحصیل دادید. البته من از آنها سرسخت‌تر هستم و با فعالیت‌های اجتماعی که دارم، سعی در کمرنگ کردن تفکرهای غلط دارم.

ما هم به‌خاطر همین فعالیت‌های اجتماعی سراغ‌تان آمدیم. کمی برای‌مان توضیح می‌دهید که دقیقا چه می‌کنید؟

نخستین کاری که کردم عضویت در کمیسیون بانوان فرمانداری چابهار بود. تقریبا یک‌سال در قسمت روابط عمومی آن‌جا فعالیت می‌کردم و در تمامی جلسه‌ها حضور فعال داشتم. درحال حاضر هم مدیرعامل انجمن نابینایان چابهار هستم و مهمترین برنامه‌ای که برای آنها در نظر دارم، بالا بردن سطح سوادشان است. بخش دیگری از فعالیت‌هایم این است که سعی می‌کنم در جمع مردها بیشتر حاضر شوم. جمع‌هایی که هیچ زنی را راه نمی‌دهند و عادت ندارند که زن را در بین خودشان ببینند.

پس چطور شما را در بین خود قبول می‌کنند؟

در این‌جا نقش اصلی را پدرم بازی می‌کند. او می‌گوید چون سیما علوم‌سیاسی خوانده با بقیه فرق دارد و می‌تواند حرف‌های مهمی بزند. پدرم از معتمدین چابهار است که چندین ‌سال قبل هم عضو شورای شهر بوده و مردم او را قبول دارند. من هم با پدرم در همه این جلسه‌ها و همنشینی‌ها شرکت می‌کنم تا کم‌کم این فرهنگ اصلاح شود و مردها به پذیرش رأی و نظر خانم‌ها عادت کنند. حتی یکبار در فضای سنتی عروسی بلوچ‌ها در جمع مردها قرار گرفتم و چند دقیقه‌ای درباره زن‌ها حرف زدم. داماد این عروسی در دانشگاه تهران فوق‌لیسانس گرفته بود و در دانشگاه علوم و تحقیقات دکترا می‌خواند. به مردها گفتم اگر او توانسته در زمینه تحصیل این‌قدر موفق باشد، حتما در اثر حمایت‌های مادر، خواهر و همسرش بوده است. بعد هم ضرب‌المثلی از فرهنگ قدیم بلوچستان خواندم که می‌گفت حضور خانم‌ها در جامعه از چند صد‌سال قبل تعیین شده است.

در واقع شما در دو زمینه تأثیرگذار هستید، هم نگاه‌ها را نسبت به بانوان تغییر می‌دهید و هم نسبت به نابینایان.

من برای هر دو این زمینه‌ها تلاش می‌کنم و برنامه‌های زیادی هم در آینده دارم. البته در زمینه بانوان در شهرهای مختلف استان فعالیت‌های خوبی درحال انجام است، به همین دلیل هم فکر می‌کنم در حوزه معمولان و نابینایان کارهای مهمتری باید انجام دهم.

با وجود نابینایی کامل در دانشگاه چطور درس خواندید؟

هنوز هم کاملا نابینا هستم، نور را به اندازه تشخیص شب و روز درک می‌کنم. از سختی‌های دوران تحصیل هم هر چه بگویم، کم است. دوستان خیلی خوبی داشتم که هم در خوابگاه برای انجام امور شخصی و هم در کلاس درس برای انجام امور درسی به من کمک می‌کردند.
اما نه می‌توانستم جزوه‌ای بنویسم و نه از روی کتابی بخوانم، تنها راهی که داشتم این بود که با پرداخت هزینه به هم‌کلاسی‌ها از آنها بخواهم از روی کتاب بخوانند و صدای‌شان را برایم ضبط کنند. معمولا قبول می‌کردند، اما چون خودشان هم امتحان داشتند، گاهی نوار کاست ضبط‌شده یک کتاب دقیقا شب امتحان به دستم می‌رسید و من تا صبح بیدار می‌ماندم که بتوانم نمره قبولی بگیرم.

با این شرایط چرا به لیسانس اکتفا نکردید و مدارک بالاتر را خواستید؟

نمی‌دانم این سوال چه جوابی دارد. تمام دلخوشی و آرزوی من درس خواندن و رسیدن به مرحله‌های بالاتر در تحصیل بود. وقتی کسی بیش از حد به کاری فکر می‌کند، نمی‌شود از او پرسید که چرا. من می‌خواستم درس بخوانم و فرد تأثیرگذاری باشم. تا جایی که توانستم ادامه دادم و در آینده هم ادامه خواهم داد.

در حال‌حاضر روحیه‌ خیلی خوبی هم دارید. به نظرتان این موفقیت‌ها حال‌تان را خوب کرده است؟

بله، خدارو شکر شرایطی که الان دارم، خیلی خوب است. سال‌های سخت نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته‌ام و درس خواندن و حضور در اجتماع روحیه‌ام را بهتر کرده است. در این چند سالی که درس خواندم، مردم را بیشتر از قبل ‌‌پذیرفتم. ترحم‌های‌شان کمتر آزارم می‌دهد. به آنهایی که می‌خواهند کمک کنند، روی خوش نشان می‌دهم و فهمیده‌ام که مردم به خاطر خودشان به من کمک می‌کنند. یکی دیگر از دلایلی که روحیه من را تغییر داد، مطالعه بود. کتاب‌های صوتی زیادی گوش‌ می‌دهم که هر کدام به جهان‌بینی من اضافه می‌کند.

حالا که به چنین جایگاهی رسیده‌اید و همه شما را خانم دکتر خطاب می‌کنند، حاضرید به گذشته برگردید و دوباره زندگی کنید؟

اصلا حاضر نیستم، حتی اگر زندگی خیلی بهتری در انتظارم باشد. من حالا زندگی را خیلی دوست دارم و از موقعیتی که در آن هستم لذت می‌برم.

بخش دیگری از فعالیت‌های‌تان در فضای مجازی و از طریق کانال تلگرام‌تان است. در این کانال چه محتواهایی را به اشتراک می‌گذارید؟

فعالیت‌های علمی من در چند دسته قرار می‌گیرد. بخش نخست مربوط به رشته تحصیلی‌ام می‌شود که جامعه‌شناسی سیاسی است و بخش دوم بنابر علاقه شخصی‌ام پژوهش‌های میدانی و تاریخی درباره ضرب‌المثل‌های مردم بلوچ، فرهنگ بلوچ، جایگاه زن بلوچ و… است. مثلا برای ضرب‌المثل‌ها سراغ مردم می‌روم و با پیرها و سالمند‌ها که فسلفه این مثال‌ها را می‌دانند، حرف می‌زنم. کانال تلگرامی‌ هم به نام «سیمای آگاهی» دارم که نتایج این فعالیت‌های علمی‌ را به صورت مقاله، تحلیل، یادداشت و … در آن به اشتراک می‌گذارم.

این فعالیت‌های مجازی با وجود نابینایی چگونه است؟

از نرم‌افزارهای کمکی و گویا برای تبدیل متن به صوت استفاده می‌کنم. خدا را شکر امکانات امروزی برای نابینایان خیلی پیشرفت کرده است و امیدوارم این امکانات در اختیار همه کم‌بیناها و نابیناها قرار بگیرد.

این‌طور که معلوم است با تمام کردن مقطع دکترا فقط فعالیت‌های تحصیلی‌تان تمام می‌شود و فعالیت‌های اجتماعی بیشتر می‌شود. درباره برنامه‌های آینده‌تان توضیح می‌دهید؟

یکی از فرهنگ‌های بسیار غلط در سیستان‌وبلوچستان این است که مردم بلوچ مشکل جسمی را با مشکل ذهنی برابر می‌دانند. به تمام کسانی که مشکل جسمی دارند به چشم عقب‌مانده‌ذهنی نگاه می‌کنند و مانع حضور فعال آنها در اجتماع می‌شوند. در همین چابهار دخترها و پسرهای نوجوان زیادی داریم که با تمام وجود می‌خواهند درس بخوانند و پیشرفت کنند، اما نه امکاناتی برای تحصیل‌شان وجود دارد و نه جامعه پذیرای‌شان است. من می‌خواهم صدای مطالبه‌گری آنها باشم و بگویم همان‌طور که سیما رئیسی توانست درس بخواند، بقیه افراد معلول و نابینا هم می‌توانند. از طرفی تلاش می‌کنیم در انجمن نابینایان چابهار با جلب حمایت‌های مردمی و بهزیستی فعالیت‌های موثری برای قراردادن افراد نابینا در شرایط تحصیل انجام دهیم.

آرزوهای خودتان برای آینده چیست؟

مهمترین آرزویم تدریس در دانشگاه زاهدان است. بعد از آن می‌خواهم دامنه پژوهش‌هایم را در حوزه زنان و معلولان گسترده‌تر کنم، همچنین در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی که رشته تحصیلی‌ام هست نیز سعی می‌کنم مقاله ارایه دهم. به این دلیل که نمی‌خواهم هیچ‌وقت از فضای تحصیل و کسب علم دور شوم، می‌خواهم از این ابزار برای تأثیرگذاری بیشتر استفاده کنم.

در تمام طول گفت‌وگو به نقش پدر و خانواده‌ در پیشرفت‌تان اشاره کردید. آیا تمام عامل موفقیت‌های‌تان حمایت خانواده بود؟

بیشتر از هر چیز جایگاهی که الان پیدا کرده‌ام را مدیون خانواده‌ام هستم. مدیون پدری که نه‌تنها سد راه من برای رسیدن به خواسته‌هایم نشد، بلکه با حمایت‌هایش باعث بیشتر دیده‌شدن و بهتر شنیده‌شدن صدایم می‌شود. مادر و اعضای خانواده‌ام هم در تمام مراحل زندگی کنار من بودند و پابه‌پایم سختی‌ها را تحمل کردند. عامل دیگری هم بود که در مواقع ناراحتی و زمانی که کم‌می‌آوردم باعث بالا رفتن انگیزه‌ام می‌شد و آن خواندن کتاب‌های سرگذشت افراد موفق و خصوصا زندگی‌نامه نابینایان موفق بود.

حالا شما هم یکی از همین افراد موفق هستید که سرگذشت زندگی‌تان الهام‌بخش دیگران خواهد بود.

امیدوارم این‌طور باشد و تمام تلاشم را به کار می‌گیرم تا بتوانم حتی به یک نفر که مثل خودم است، کمک کنم.

نقاش نابینا خوزه آندره , رتبه برتر کنکور , بهاره جوادی , و مطالب بیشتر در پادکستی از رادیو تلاش. Blind Painter Jose Andre, Top Rated Concours, Bahareh Javadi, and more in a podcast from Radio Talash

صدا, لمس, حرکت.
پادکستی از رادیو تلاش.
ویژه ی بزرگداشت روز جهانی عصای سفید.
با اجرای آنیتا سرتیپی و الهه فلاح.
در این فایل مطالب مختلفی بیان میشود. از جمله:
معرفی نابینایان موفق
در مورد خوزه آندره از بولووی بیشتر بدانید, نقاش نابینا.
مطالبی از زندگی لوییس بریل, مخترع خط بریل.
گفتگو با بهاره جوادی, رتبه برتر کنکور کشوری در سال 99 از تهران.
گفتگو با مادر مهربان بهاره جوادی.
مسابقه مشاعره با حضور حسین آگاهی.
و مطالب دیگر.

دانلود فایل صوتی این پادکست با حجم 18 مگابایت

سواد رسانه‌ای، دانش‌آموزان دارای معلولیت در گفتگو با ابوذر سمیعی Media literacy, students with disabilities in conversation with Abuzar Samiei

تاثیر رسانه ها در نگاه جامعه به افراد نابینا, در گفتگویی با جناب ابوذر سمیعی.
در این فایل صوتی که زحمت تهیه را مجموعه پادکست مدرسه رسا کشیده اند, آقای سمیعی در یک گفتگوی شنیدنی از آغاز ورود خود به دنیای نابینایی و مسایل تاثیرگذار صحبت میکند.

دانلود فایل با حجم 14 مگابایت

معرفی فرمت دیزی در گفتگویی با سرور جمشید کهندل Introducing Daisy format in a conversation with mr Jamshid Khohandel

درمورد فرمت دیزی چه میدانید؟
چه قابلیت هایی در این فرمت وجود دارد که آن را برای مطالعه کتب صوتی و مرجع , برگزیده کرده است؟
ما نابینایان چگونه میتوانیم از فرمت دیزی استفاده کنیم؟
پاسخ به تمامی این پرسش ها و بیشتر , در فایل صوتی زیر , مصاحبه با سرور جمشید کهندل.

دانلود معرفی فرمت دیزی با حجم 16 مگابایت

تاریخچه ی موسیقی نابینایان ایران, گفتگو با عارف ابراهیمی History of Iranian Blind Music, Interview with Aref Ebrahimi

یک گفتگوی بسیار شنیدنی و خاطره انگیز با جناب عارف ابراهیمی.
در این پادکست تاریخچه ی موسیقی در مورد نابینایان ایران و چگونگی ورود نشانه های بریل نت های بین المللی بررسی شده است

دانلود این آموزش با حجم 7 مگابایت

گفتگو با موسیقیدان و هنرمند نابینا داوود جعفری Interview with blind musician and artist Davood Jafari

در این پست برای شما دو گفتگو آماده کرده ایم.
دو گفتگو با جناب داوود جعفری از هنرمندان و اساتید موسیقی نابینا که در موسیقی کلاسیک و بخصوص ساز پیانو بسیار زحمت کشیده و بسیار موفق نیز بوده اند.
یکی از گفتگو ها مربوط به چند سال قبل است و گفتگوی دوم نیز اخیرا تهیه شده است.

دانلود مصاحبه قدیمی با حجم 12 مگابایت

دانلود مصاحبه جدید با حجم 4 مگابایت

گفتگو با بزرگان و هنرمندان نابینا friendly chat with blind artists


درود بیکران به شما بازدیدکننده ی گرامی.
در این قسمت از سایت شما میتوانید گفتگو های جذاب با بزرگان نابینا را بشنوید.
این بخش نیز همچون سایر بخش های سایت مرتبا بروز میشود.

گفتگو با یکی از خوانندگان خوشصدا و هنرمند نابینا که احتمالا شما هم صدای زیبای ایشان را شنیده اید
شما میتوانید فایل گفتگو با استاد غلامحسین اشرفی را از اینجا دریافت کنید