فاجعه تاثربرانگیز خودکشی دختربچه 12 ساله: Impressive tragedy of the suicide of a 12-year-old girl

مددکاری اجتماعی، حرفه ای تخصصی
ابوذر سمیعی
دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی

شما میتوانید فایل صوتی این مقاله را از اینجا دریافت نمایید

فاجعه تاثربرانگیز خودکشی دختربچه 12 ساله در یکی از مناطق محروم ایلام، قلب هر انسانی را به درد آورده است؛ که این تنها گوشه ای از مسائل عدیده پنهان اجتماعی است که عیان گشته است. اما دردناکتر از آن اطلاعیه فرافکنانه‌ای است که توسط اداره بهزیستی ایلام در راستای سلب مسئولیت از این واقعه صادر گردیده است. اطلاعیه‌ای که حاکی از پیگیری‌های به اصطلاح دلسوزانه این اداره است و بیان می‌کند که این خانواده با حمایت‌های آن سازمان، قادر به تامین حداقل نیازهای خود بوده و عمده مشکل در فقر فرهنگی و ناآگاهی خانواده خلاصه می شود. در این بیانیه، مقصر اصلی، خانواده شمرده می‌شود و سازمان بهزیستی به عنوان متولی ارائه خدمات اجتماعی به مددجویان، مبرا می‌ماند. این‌که چگونه یک خانواده 5 نفره می‌تواند با درآمد یک میلیون تومانی، امرار معاش کند جای تامل دارد اما موضوع بحث در این نوشته نیست. آنچه جای بحث دارد، ابعاد روانی-اجتماعی این واقعه است که کاملا مغفول مانده است.

فقر-محرومیت-بی‌سوادی، متغیرهایی هستند که همواره اثر هم‌افزایی دارند و نهایتا منتج به فلاکت خواهند شد. افرادی که در این چرخه معیوب گرفتار آمده باشند، به خودی خود قادر به خروج از آن نیستند و این نهادهای اجتماعی هستند که باید به کمک این افراد بشتابند. شواهد حاکی از آن است که خانواده این دختربچه نیز در چنین گردابی گرفتار آمده‌بودند و با‌توجه به معلولیت سرپرست خانوار، این وظیفه سازمان بهزیستی بود که در این راستا اقدام می‌نمود. مگر نه این است که مددکاران اجتماعی این سازمان، آن‌گونه که از نامشان بر‌می‌آید، موظف هستند در زندگی اجتماعی (و نه تنها مادی) مددجویان خود حضور داشته باشند و به مسائل آنان رسیدگی نمایند؟ مگر آگاه سازی این خانواده پیرامون مسائل خانوادگی، بر عهده نهادی بجز سازمان بهزیستی بود؟ مگر نباید آموزش مهارت‌های زندگی یکی از اولویت‌های آموزشی سازمان بهزیستی برای مددجویان خود باشد؟ اگر ابعاد روانی-اجتماعی زندگی مددجویان تحت پوشش سازمان بهزیستی، از مسائل ضروری این مجموعه به حساب نمی‌آید، پس کدام موضوع حیاتی در دستور کار آنان قرار دارد؟

این اتفاق بازهم ضرورت نگاه تخصصی به سازمان بهزیستی و موضوع مددکاری را برجسته می‌سازد. سازمان بهزیستی در خصوص افراد دارای معلولیت، باید از قالب توزیع کننده صرف لوازم توانبخشی و بسته‌های کمک‌معیشتی، خارج شده و حضوری مداوم و مستمر در زندگی اجتماعی مددجویان تحت پوشش خویش داشته باشد. مددکاران این سازمان نیز می‌بایست به صورت تخصصی و همه جانبه مددجویان را حمایت نمایند.

متاسفانه بسیاری از مددکاران سازمان بهزیستی، از رشته‌های غیرمرتبط، وارد حوزه مددکاری شده‌اند و اطلاع چندانی پیرامون حرفه مددکاری ندارند. آن دسته از مددکاران متخصص نیز که از علم و آگاهی برخوردارند، به دلیل گرفتار آمدن در ساختارهای بوروکراتیک دست‌و‌پاگیر اداری و ازدیاد پرونده‌های مددکاری، قادر به انجام وظیفه تخصصی مددکاری اجتماعی در معنای واقعی کلمه نیستند. بسیاری از مددکاران این سازمان اذعان دارند در طول خدمت‌شان، به اندازه انگشتان یک دست نیز دوره‌های آموزشی کارآمد نگذرانده‌اند. نارضایتی بالای مددجویان سازمان بهزیستی از عملکرد این سازمان و مددکاران آن، شاهدی متقن بر این مدعاست.

قصد بنده در این نوشته نادیده گرفتن زحمات مددکاران دلسوز سازمان بهزیستی نیست. هدف، نقد ساختارها و سازوکارهایی است که موجب هدر رفتن توانمندی‌های مددکاران و کم‌اثر شدن زحمات آنان گشته است. امید است که با رفع این نواقص، دیگر شاهد چنین فجایع جان‌سوزی نباشیم.